loading...
دانلود رمان,رمان عاشقانه
admin بازدید : 489 جمعه 22 خرداد 1394 نظرات (0)

رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام

نام رماننام رمان :رمان انجمن شاعران مرده

نویسنده به قلم :کلاین بام

حجم رمانحجم رمان : ۲.۲۷ مگابایت پی دی اف , ۰.۹۷ مگابایت نسخه ی اندروید , ۸۴۳ کیلو بایت نسخه ی جاوا , ۲۱۷ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی معلّمی به اسم جان کیتینگ هستش که در اولین جلسه تدریس نشان می ده که روشی نو ومتفاوت با شیوه قدیمی مدرسه شبانه روزی بولتون ، داره. بچه های کلاس با تحقیق دربارهٔ آقای کیتینگ می‌فهمند او در جوانی در همین کالج محفلی را اداره می‌کرده به نام محفل شاعران مرده ,هفت نفر از شاگردانش تصمیم می‌گیرند این محفل را دوباره به را بیندازند. اما با اتفاقاتی که در اینده رخ می دهد اعضای انجمن ، مجبور به امضای حکمی می شوند که ….

 

فرمت رمان :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

download :دانلود رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام با فرمت pdf

download :دانلود رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام با فرمت apk

download :دانلود رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام با فرمت java

download :دانلود رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام با فرمت jad

download :دانلود رمان انجمن شاعران مرده از کلاین بام با فرمت epub

به دلیل خراب شدن نرم افزار این رمان نسخه پرنیان ندارد

صفحه ی اول رمان:

در تالار نیایش سنگی دبیرستان ولتون، مدرسه شبانه روزی خصوصی که در لابه لای بلندی های دور افتاده ایالت ورمانت قرار داشت،بیش از سیصد پسر که همگی روپوش دبیرستان را به تن داشتند، در در طرف راهروی بلند تالار، در میان چهره های پرغرور پدر و مادرهایشان به انتظار نشسته بودند. با ورود مرد کوتاه قد و مسنی که ردایی بلند و گشاد بر تن داشت، نی انبان های اسکاتلندی لحظه ای نواختن گرفتند. مرد، شمعی را روشن کرد و پیشاپیش گام های موزون دانش آموزان پرچمدار، از برابر معلمان رادپوش و فارغ التحصیلان، از راهروی سنگفرش شده گذشت و به تالار پرقدمت نیایش وارد شد.چهار پسر پرچمدار، موقرانه تاسکوی خطابه پیش رفتند. چند پیرمرد هم که آخرین شان شمعی را با غرور در دست داشت،آرام آرام در پی آنان قدم بر می داشتند.
گیل نولان، مدیر مدرسه، که مردی درشت اندام بود و کمی بیش از شصت سالن سن داشت، تا رسیدن آنان بر سکو ایستاد. سپس با شور وشوق در حالی که به مرد شمع به دست اشاره می کرد، گفت:
“خانم ها، آقایان، … و … فرزندان من، .. . اینک مشعل دانش”.

رمان انجمن شاعران مرده
منبع:http://www.forum.98ia.com/

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 210
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 90
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 163
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 26
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 3,206
  • بازدید سال : 20,606
  • بازدید کلی : 468,614
  • کدهای اختصاصی