loading...
دانلود رمان,رمان عاشقانه
admin بازدید : 503 دوشنبه 25 خرداد 1394 نظرات (0)

رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی

نام رماننام رمان :رمان هزار و یک شب عشق

نویسنده به قلم :رجبعلی اعتمادی

حجم رمانحجم رمان : ۲.۱ مگابایت پی دی اف , ۱.۱۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۸ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۳۶ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

دختر جوان بیست و چهار ساله ای ، با چهره ای بیضی و پوستی سپید ، بلند قامت ، کفش سپید ورزشی در پا و کیف لوازم تنیس بر دوش ، جلو یک ساختمان بلند هجده طبقه در شمال شهر ، لحظه ای مکث کرد.
نگاهی به آخرین طبقه ی ساختمان انداخت که با سنگ های تزئینی به رنگ “بژ” در چشم رهگذران جلوه می فروخت……

 

فرمت رمان :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت pdf

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت apk

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت java

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت jad

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت java (پرنیان)

download :دانلود رمان هزار و یک شب عشق از رجبعلی اعتمادی فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

دختر جوان بیست و چهار ساله ای ، با چهره ای بیضی و پوستی سپید ، بلند قامت ، کفش سپید ورزشی در پا و کیف لوازم تنیس بر دوش ، جلو یک ساختمان بلند هجده طبقه در شمال شهر ، لحظه ای مکث کرد.
نگاهی به آخرین طبقه ی ساختمان انداخت که با سنگ های تزئینی به رنگ “بژ” در چشم رهگذران جلوه می فروخت.
از آن ساختمان های بلند که تهران در نخستین سالهای دهه ی هشتاد ، به تعداد زیاد از شکم خود بیرون داده بود.
ترکیبی از معماری جدید اروپائی با چاشنی اندکی از شیوۀ معماری قاجاری.
صاحب این ساختمان ، کسی جز آقای روشنایی برج ساز معروف و پدر این دختر ِ جوان نبود که باصطلاح غربی ها به ((های رایز)) خود سخت می بالید و هر آپارتمانش با چهارصد متر وسعت به مبلغ سرسام آوری فروخته شده و چندین برج بلند دیگر بنا کرده بود یا در دست ساخت داشت.
آقای روشنائی ، یعنی پدر دختری که او را در نهایت سلامت و سرزنده و شاداب می بینیم در آخرین طبقه ساختمان دفتری دایر کرده بود که همۀ تزئیناتش را در آن روزها که آرایشهای غربی شدیدا تحقیر می شد ، از غرب آورده بود و به رُخ مشتریان سنگین جیب خود می کشید.

رمان هزار و یک شب عشق

منبع:http://www.forum.98ia.com/

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 210
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 67
  • بازدید امروز : 115
  • باردید دیروز : 158
  • گوگل امروز : 19
  • گوگل دیروز : 26
  • بازدید هفته : 889
  • بازدید ماه : 3,143
  • بازدید سال : 20,543
  • بازدید کلی : 468,551
  • کدهای اختصاصی